عطرین جانعطرین جان، تا این لحظه: 12 سال و 24 روز سن داره

آوای زندگی

هفته شانزدهم

خانم مامانی و بابایی امروز وارد ١٦ هفته شدی... امشب سالگرد عروسی حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه (ص) است.مامان جون و بابا جون به مناسبت ورود شما امشب رو جشن گرفتند ... دیروز هم بسته های نقل و شکلات آماده کردیم تا امشب پخش کنیم...خیلی قشنگ بود...دیشب هم بابایی و دایی جون سالن پایین رو تزیین کردند ...خلاصه این جشن بخاطر ورود شما است و شما هم به طور نامحسوس در اون شرکت دارید...                                            &nb...
7 آبان 1390

دخمل بابا...

سلام جوجوی مامان و بابا.... مامانی جونم پنجشنبه ٥ آبان صبح زود از خواب بیدار شدم تا برم برای تعیین جنسیت مجدد شما...هنوز شک داشتم و چون مامان جون خرید برای شما رو شروع کرده بود ،می خواستم مطمئن بشم...ساعت ٧:٥٠ سونوگرافی دکتر شاکری بودم و ساعت ٩:٢٠ دقیقه نوبتم شد...آقای دکتر خیلی خوش برخورد بود...مامانی دیگه مطمئن شد شما دختر خانم هستی...   ١٥هفته و ٦ روزت بودو قدت ١٦ سانتیمتر و وزنت ١٢٨ گرم و ضربان قلبت ١٥٠ بود...الهی فدات بشم...تا ساعت ١٠ به بابایی و مامان جون اطلاع دادم...بابایی صدات میزنه "دخمل بابا".                     ...
7 آبان 1390

دختر ناز و خوشگلم...

سلام به روی ماهت عزیزم... مامانی و بابایی دیروز رفتن برای سونو ان تی...یعنی سونو سلامت جنین... بابایی ساعت ١٢ اومد شرکت دنبالم و با هم رفتیم...پذیرش گفت باید چند ساعتی بنشینید...من پرسیدم همرام میتونه بیاد تو...گفتن نه...خیلی بد شد...خورد تو ذوقم...به بابایی گفتم بره خونه...باید ٤ تا ٥ ساعت اونجا مینشست...دلم براش سوخت...خلاصه اونم رفت...        منم با یه خاله مهربون به نام فهیمه جون آشنا شدم و تا آخر با هم بودیم...البته نی نی اونم یه دختره ناز نازیه... از ساعت ١٣:٣٠ اونجا بودیم تا ساعت ١٦:٣٠ صدا کردن برای خانم دکتر...خلاصه سونو حدود ٣٠ دقیقه طول کشید و خدارو شکر همه چی طبیعی بو...
4 آبان 1390

هفته پانزدهم

عسل مامانی و بابایی این هفته وارد ١٥ هفته شدی.... ماشاالله ...بزرگ شدی!!!                                                                                   مامانی جمعه بابایی من و شما رو برد پارک....خیلی خوش گذشت....البته فاطمه جون و سج...
2 آبان 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوای زندگی می باشد